مقدمه
در این نوشته در طی چند قسمت، ابتدا تاریخچهی کنکور و فلسفهی وجودی آن در کشورمان را برّرسی، سپس به وضعیت کنکور در بعضی از کشورهای دیگر از جمله تجربهی چین، ژاپن، ترکیه و آمریکا در کنکور میپردازیم. در قسمت بعد میپردازیم به موضوعی تحت عنوان نقطهی عطف. در این قسمت تب و تابی که کنکور مسئول آن بوده و فرد و در نتیجه اجتماع کنکوریها و خانوادههای آنها و به تَبَع آن جامعه را تحتالشّعاع قرار میدهد بررسی و فلسفهی این تَب را بیان میکنیم. در این قسمت به اینکه این تب چقدر بحق یا نابحق و یا امری طبیعی میباشد پرداخته میشود. در قسمت بعدی به بیان آلترناتیوهای کنکور میپردازیم و پیشاپیش به گمانهزنی و تحلیلِ جایگزینهایی که برای کنکور در نظر گرفته شدهاند و نیز به تحلیل مصوّبهی مجلس مبنی بر حذف تدریجی کنکور پرداخته میشود و در پایان پیشنهادها و درخواستها ارائه خواهد شد.
تاریخچهی کنکور در ایران و فلسفهی وجودی آن:
اوّلین کنکور در ایران در سال 1348 برگزار شد که شامل سؤالهای کوتاه پاسخ بود و بعدها با الهام از کشورهای دیگر این سؤالها جای خود را به سؤالهای چهارگزینهای دادند.
اهتمام به سؤالهای تستی به این دلیل بود که سؤالات چهارگزینهای علاوه برآنکه در زمان کمتری تصحیح میشوند، میزان درک و فهم و استنباط داوطلب را نیز اندازهگیری میکنند. خصوصاً تستهایی که روانشناسانی چون آلفرد بینه و ژان پیاژه طراحی و مدلسازی کردهاند. گرچه این روانشناسان تستهای جداگانهای برای اندازهگیری هوش طراحی کردهاند، امّا صاحبنظران معتقدند که تستِ مربوط به هر درس علاوه بر نشاندادن میزان درک و فهم و استنباط داوطلب، توأماً ضریبی از هوش داوطلب را نیز نشان میدهد. فلسفهی وجودی کنکور به این مسئله بر میگردد که اگر در کشوری بین میزان تقاضا برای تحصیلات عالی و میزان عرضهی صندلیهای دانشگاه تناسبی وجود نداشته باشد به این معنی که میزان تقاضا برای تحصیلات عالی بیشتر از عرضهی آن باشد، نظام آموزشی آن کشور لاجرم در پی انتخاب، ترجیح و تخصیص بهینه در بین داوطلبان برمیآید. و یا درهر کشوری مراکز آموزش عالیای وجود دارند که به لحاظ تراز علمی و تیپ اساتید و امکانات و رایگان بودن هزینهی تحصیل و دولتی بودن، در رتبهی بالاتری قرار دارند. مسلّماً اینگونه دانشگاهها در هر کشوری متقاضیان زیادی دارند. به ناچار برای تعیین اینکه چه کسانی میتوانند به این مراکز راه یابند و افتخار ورود به آنها را کسب کنند، باید یک ماراتن علمیِ واحد در سراسر کشور برگزار کرد. طبیعتاً رتبهی علمی کسانی که در هاروارد تحصیل میکنند با کسانی که در هاوارد (یک مرکز آموزش عالیِ غیرانتفاعی در همان شهر است) به تحصیل میپردازند، یکسان نیست -گرچه باشد در نوشتن شیر، شیر-. لذا کنکور افراد را به طور متفاوت ردهبندی میکند و این متفاوتسازی همان تخصیص بهینه است. در اینجا یک شُبهه مطرح میشود اینکه گفته میشود چرا باید توزیع امکانات و اساتید در تمام دانشگاهها یکسان نباشد؟ باید گفت گرچه هر دانشگاهی باید از حدّاقل امکانات و جذبههایی برخوردار باشد که اگر استادی از یک دانشگاه تراز اوّل بخواهد خود را به آنجا منتقل کند آن جذبهها کافی باشند که در این راستا باید تا حدّامکان تمرکززدایی صورت گیرد. گاهاً دیده میشود استاد مطرحی از دانشگاه برتری به خاطر ترجیحات غیرعلمی و غیرامکاناتی (مثلاً بازگشت به موطن) خود را به دانشگاهی با بَرَند پایینتری منتقل میکند مهمّ این است که به لحاظ جغرافیایی باید یک توزیعِ امکاناتی و علمی صورت گیرد و در کنار آن نیز لازم است تخصیص بهینهای از لحاظ ردهبندی دانشگاهها صورت پذیرد. مثلاً در هر استان یک دانشگاه تراز اوّل وجود داشته باشد و درکنار آن دانشگاهها و مؤسّسات عالی با رتبههای پایینتر نیز وجود داشته باشند. به این صورت هم تمرکززدایی و توزیع برابر و هم تخصیص بهینهی منابع علمی و امکاناتی صورت میگیرد. به هر حال این مسئلهی ردهبندی دانشگاهها و مراکز علمی به لحاظ امکانات، یک الگوی متعارف و برآمده از سرشت و واقعیّت حاکم در بین انسانهاست. یعنی وقتی میبینیم تفاوتهای حاکم در توانمندی، قابلیّت و بهرهی هوشیِ افراد، یک امر مشهود و لازمهی طبیعت بشری است در نتیجه مانند یک واقعیّت باید آن را پذیرفت. آنگاه باید در فضایی آزاد و با اعطای فرصتهای برابر بگذاریم توانمندیها و قابلیّتها رشد کنند و بصورت سیّال هرکدام در جای خود نشانده شوند. از این واقعیّت این نتیجه حاصل میشود مادامیکه افراد تیزهوش، کانا، کودن، پُرانضباط به لحاظِ کاری و کمکار و... وجود دارند، دبیرستانها و نهایتاً دانشگاههای آنها باید متفاوت باشد. برای مثال در ایالات متّحده که نمونهی بارزی در تخصیص منابع آکادمیک بشمار میرود و محصول نهایی آن نیز به بار نشسته است، اعلام میشود که 40/. از دولت مردان این کشور فقط از یک دانشگاه و آنهم دانشگاه جرج واشنگتن فارغ التحصیل شدهاند. طبیعتاً این دانشگاه باید رویهمرفته به لحاظ امکانات و هیئت علمی با بعضی از دانشگاههای دیگر فرق داشته باشد. در کشور خودمان این تخصیص در مراکز آکادمیک به همان الگوی ایالات متّحده بسیار شبیه است که قابل دفاع نیز میباشد.
به هر حال از سال 1348 تاسال1382 میزان شرکتکنندگان در ایران سیر صعودی داشت امّا از آن سال به بعد بنا به تغییر ترکیب هرم سِنّی این میزان سیر نزولی پیدا کرد. در حال حاضر در مقطع کارشناسی حدود 250هزار صندلی خالی وجود دارد و ظاهراً این مسئله -کاهش میزان تقاضا نسبت به عرضهی کنکور- دلیلی برای حذف کنکور بشمار میرود. در حالیکه این افزایش ظرفیّتها به دنبال یک پروسهی کمّیّتمدارانه بود که به بهای پایین آوردن کیفیّت آموزش در دانشگاههای دولتی تمام شد و تازه این مسئله (کاهش میزان تقاضا نسبت به عرضهی کنکور) هنوز برای حذف کنکور کافی نیست. چراکه علاوه براین مسئلهی ترجیحات دانشگاههای خاص و رشتههای خاص نیز وجود دارد که این ترجیحات هیچگاه عرضهی آنها به تقاضایشان نمیرسد.
به هرصورت پساز این چنددهه تجربه در حال حاضر در کشورمان اینکار بوسیلهی سازمان سنجش و آموزش، که تحت نظارت وزارت علوم، تحقیقات و فنّاوری میباشد، برگزار میشود و همانطور که ذکر شد طبق مصوّبهی مجلس قرار است طی چند سال آینده حذف شود.
تجربهی چند کشور:
کشور چین یکی از کشورهایی است که به دنبال ببرهای صنعتی ، چنددههی پیش گامهای بزرگی برداشته است و طی دهههای قبل نرخهای رشدی که با آن بَرَند کشورهای توسعهیافته بدست میآید را تجربه کرده است . امّا در سیستماتیک بودن این فرایند هنوز تردید وجود دارد. مثلاً توسعه در چین هنوز منجر به دمکراسی نشده و اثرات آن مشهود نیست و این کشور صرفاً با توسّل به انضباطِ کاری و مبارزهی قاطع با فساد مالی توانسته چنین گامهایی را بردارد. در این راستا از جمله اقداماتی که با قاطعیّت انجام میشود کنکور است دولت چین به این نتیجه رسیده که کنکور هم مبنای خوبی برای شایستهسالاریِ علمی است و هم در بهینهسازی و تخصیص درست مراکز آموزش عالی خوب عمل کرده است. تبِ کنکور در چین خیلی بالاتر از ایران است. مثلاً چندی پیش در یکی از رسانههای منتقد غیرچینی خبری منتشر شد مبنی بر اینکه دانشآموزان در چین با سرُمهای تقویتی خود را برای کنکور آماده میکنند و با إعتراض به آن دپارتمان آموزشی دولت چین از آن دفاع کرد و إعلام کردند که دولت چین برای هر دانشآموز کنکوری مبلغ ده یوان سُرُم آمینو اختصاص داده است که در صورت بروز اضطراب و یا اُفت فشار از آن استفاده کند. حتّی برای جلوگیری از اتلاف وقت تمهیداتی فراهم کرده که تزریق سرم نیاز به ایابوذهاب نداشته باشد و درجا تزریق شود. مردم چین برای کنکور اهمّیّت زیادی قائل هستند. به هر فرزند چینی یاد داده میشود که پیشاپیش مانند یک نقطه عطف به کنکور بنگرد و برای آن برنامهریزی بلند مدت انجام دهد. چینیها بهترین راه برای تعین مسیر زندگی و سرنوشت خود را آموزشِ عالی میدانند و دولت در این جهت فرهنگسازی کرده و برای آن نیز دلایل زیادی دارند. ازجمله آنچه واضح مینماید این است که: اوّلاً بهترین وپایدارترینِ درآمدها آن است که ماحصل دانش بوده و ثانیاً تحصیلات عالی راهکار مناسبی برای توزیع مجدّد درآمدها به نفع افراد شایسته درجامعه میباشد.
در ترکیه نیز در سطح کارشناسی یک کنکور سراسری وجود دارد که بسیار به کنکور سراسری در ایران شبیه است و در کنار دانشگاههای دولتی، مراکز آزاد و غیرِ انتفاعی نیز وجود دارند. در واقع کنکور در آنجا نیز کار تخصیص بهینهی این مراکز عالی به سطوح مختلف داوطلبان را انجام میدهد.
در ژاپن نیز اگر چه به دلیل سازوکارهای درست اقتصادی، از یک طرف فرصتهای زیاد شغلی وجود دارد و از طرف دیگر پیری جمعیّت سبب شده است که صندلیهای خالی در آموزش عالی وجود داشته باشد. امّا با این وصف این کمبود تقاضا نیاز به کنکور را کاهش نداده است و کنکوری به مانند کنکور کشورمان دراین کشور فراصنعتی کار غربال داوطلبان آموزش عالی را برعهده گرفته است.
نقطهی عطف:
نقطهی عطف أساساً یک مفهوم ریاضیست و این مفاهیم چون برآمده از طبیعتِ وجود هستند، برای تفهیم و انطباق بیشتر بدواً کمی از این مفهوم کمک میگیریم. مثلاً معادلهی 〖y=x〗^3 را درنظر بگیرید که منحنی آن از مبدأ مختصّات عبور میکند هنگامیکه در بازهی (-∞,0)x افزایش مییابد y نیز افزایش مییابد امّا با نرخ کاهنده افزایش مییابد. در این بازه منحنی به سمت راست خم پیدا میکند و در یک نقطه یا یک لحظهی زمانی که همان مبدا مختصّات میباشد نرخ صعود به صفر میرسد. البتّه این صفرشدن میزان رشد گرچه در یک نقطه روی میدهد امّا نتیجهی یک فرایند است که از یک بازه و مسیر طولانی حاصل شده است. بعد از این نقطه و در ابتدای بازهی بعدی(0,+∞) با افزایش x تابع شروع به افزایش میکند، امّا افزایشی با نرخ رشد فزاینده. در واقع بعد از این نقطه جهت تغییرات عوض میشود. یعنی از این جا به بعد با افزایش x میزان تابع نیز افزایش مییابد امّا با نرخ رشد فزاینده و در نهایت خم بسمت چپ بر میگردد. تعیین مقدار این نقطه با مشتقّ دوّم تابع و تعیین نوع تغییرات در تعیینِ علامت با آزمون مشتقّ دوّم مشخص میشود. یعنی اگر مشتقّ دوّم برابر صفر و مقدار مشتقّ سوّم منفی باشد، تقعُر تابع از بالا به تقعُر از پایین تغییر میکند و اگر مشتقّ دوّم صفر و مقدار مشتقّ سوّم مثبت باشد، تقعُر تابع از پایین به تقعُر از بالا تغییر می کند.
به هر حال نقطهی عطف نقطهای است که در آن به ناگاه جهت تغییرات عوض می شود. میتوان گفت نقطهی عطف، نقطهی انقلاب است! چگونه انقلابی؟ گفتیم که بسترهای آن -که نوع تغییرات و نرخ آن تغییرات است– از قبل پیریزی شده است. زندگی هر انسانی میتواند دارای نقاط عطف باشد. یعنی نقطهای که در اینجا و منظور ما به معنی اتّفاقی که مبنای تغییر مسیر زندگی میشود بخصوص اگر فرایندی که منتهی به نقطهی عطف میشود با رنج و تلاش توأم بوده باشد در این صورت نقطهی عطف، همان نقطهی پایان زحمت و سختی و زمانِ برداشت است. در واقع از آن پس به تدریج دورانی شروع میشود که آرامش و آسایش را نوید میدهد از آن پس نرخ رشد نه در فضای منفی و کاهنده، بلکه در فضای مثبت و با نرخ فزاینده صورت میگیرد. پس در واقع این اتّفاق جهت تغییرات زندگی را عوض کرده و میتوان گفت قبل از این اتّفاق تقعُر زندگی رو به پایین بود و بعد از این اتّفاق تقعُر زندگی رو به بالا میشود و یا برعکس. مثلاً برای فردی دیگر اگر فرایندی که منتهی به نقطهی عطف میشود توأم با سهلانگاری و عدم استفاده از وقت و امکانات و نعمتها بوده باشد! آنوقت دقیقاً عکس حالت قبل روی میدهد البتّه در این صورت حالت جبری آن 〖y=-x〗^3 میباشد. با این تفاسیر به این نتیجه میرسیم که در زندگی نقاط عطف الزاماً وجود دارند. در نقطهی عطف اوضاع و احوال خیلی نرمال نیست و نباید باشد! زیرا نقاط عطف اهمّیّت داشته و خیلی مهمّاند. و قرار است که مسیر زندگی متحوّل شود. و در نتیجه وجود تَب و اضطراب امری کاملاً همزاد آن است. حال اگر در نقطه عطفِ خاصّی تمام جوانان مملکت به لحاظ زمانی با هم مشترک باشند. تب آن نه تنها جوان و خانوادهی او، بلکه مملکت را فرا میگیرد، زیرا برای همه در یک زمان روی داده است. باز این هم طبیعی است، نه بحران است و نه خطرساز، بلکه باید آن را به فال نیک گرفت و روزی مهم دانست. زیرا قرار است تغییرات اساسی در زندگی بسیاری از جوانان مملکت روی دهد. این تغییرات میتواند روند توسعهی کشور را رقم زند. مثلاً ازدواج برای هر فرد در زندگی، نقطهی عطف محسوب میشود امّا چون کمتر افرادی تاریخ ازدواجشان با هم مشترک است و زمان و مکان ازدواج افراد از هم مستقل است در نتیجه تب ازدواج، فرد را دربر میگیرد نه یک جامعه را. کنکور یکی از نقاط عطف بسیار مهم برای کسی است که با آن رودررو میشود. یک کنکوری باید تَب داشته باشد! تَب ذاتیِ آن است، زیرا مهم است. اگر کنکور مهم نباشد، حا لتی غیر عادّی محسوب میشود. حال چون تاریخ آن برای همهی داوطلبان مشترک است طبیعتاً تب آن سالی یکبار همهی جامعه را فرا میگیرد و این مسئله باید طبیعی باشد و جای نگرانی نیست و اعتراض به آن از جانب مردم موضوعیّت ندارد و سازمان سنجش و دولت نباید تحت فشار اعتراض مردم به یک فکر آلترناتیو –متناوب- باشند بلکه باید این مسئله را در بین مردم توجیه کرد.
آلترناتیو:
در این قسمت به ذکر بعضی از جانشینهایی که برای کنکور در نظر گرفته شده اشاره و ارزیابی و پیامدهای آنها نیز بررسی میشود. با نشستن در پای صحبت مخالفانِ کنکور چه نمایندگان محترم مجلس و یا هر فرد دیگری که با کنکور مخالفند، میبینیم بعضی برای کنکور جایگزینهایی مطرح میکنند، ابتدا با خردهگیری میگویند که مردم را باید از تب و اضطراب کنکور نجات داد. و یا میگویند: چه بسا کسانی که وضعیت درسی خوبی نداشتهاند و معدل چهارسالهی دبیرستان آنها خوب نبوده، در حالیکه رتبههای خوبی در کنکور میآورند و بهترین دانشگاهها قبول میشوند و یا برعکس دیده میشود مواردی که معدل چهارسالهی خوبی داشتهاند امّا در کنکور موفّق نیستند و نتیجه میگیرند که کنکور محکّی برای شایستهسالاری نیست. در اینجا باید گفت برابر مستنداتی که سازمان سنجش هر ساله پس از اعلام نتایج منتشر میکند میبینیم که توزیع قبولیها به نسبت معدّل یک توزیع نرمال است. یعنی حدود هفتاد درصد از قبولیها در کنکور سراسری بترتیب معدّل قبول شدهاند و حدود سیدرصد هم از معدّل تبعیّت نمیکند. به این معنی که حدود پانزده درصد از معدّل بالایی برخوردارند در حالی که در کنکور قبول نمیشوند و این مسئله میتواند دلایل منطقی خود را داشته باشد. بعنوان مثال کسانی هستند که از محفوظات قوی برخوردارند امّا از قوّهی فهم و استنباطی که لازمهی جواب دادن به سؤالات تستی باشد را ندارند. یا اینکه اساساً کیفیت معدّلهای بالا از دبیرستانی به دبیرستان دیگر متفاوت است. مثلاً معدّل19 در یک دبیرستان روستایی با همان معدّل در شهر دارای بنیهی علمی برابر نیستند. یا سطح علمی معدّل16 در یک دبیرستان بزرگسالان با همین معدّل در دبیرستان البرز در تهران بسیار متفاوت است و بر عکس. حدود پانزده درصد از افراد هستند که معدّل پایینی در چهارسالهی دبیرستان دارند و در عین حال رتبههای خوبی میآورند. اینها کسانی هستند که بعد و یا قبل از فارغالتحصیلی به خود میآیند و تغییراتی بنیادین و عمودی در انگیزه و برنامههای آنها روی میدهد. اینجاست که باید گفت شرط معدّل اساساً شرطی ناکارامد است، هم بدلیل اینکه معدّلها با هم خیلی تفاوت ماهوی دارند و هم بدلیل اینکه شرط معدّل راه تغییر را بر این دست از افراد میبندد و تا آخر زندگی باید چوب معدّل پایین را بخورند و حال آنکه یکی از مؤلّفههای توسعهیافتگی، ایجاد بستر مناسب برای بُروز تغییر میباشد.
از جمله راهکارهای دیگری که بجای کنکور مطرح است، تأثیردادن ضریب مصاحبه در کنکور است. چند سالی است که امتحان دکترا هماهنگ و بصورت کنکور سراسری برگزار و هر ساله نسبت به سال قبل تأثیر مصاحبه در قبولی به عنوان یک اُپراتور بیشتر میشود. مواردی دیده شده که در خود ِکنکور رتبهی علمی خوبی کسب کردهاند، مثلاً در کنکور دکترا در سال 1390 برای دکترای مکانیک 130 مورد نیاز بود و سقف مجاز به انتخاب رشته تا رتبهی 425. رتبهی یکی از داوطلبان 50 بوده است و تأثیر مصاحبه در این سال 30% اعلام می شود. با این وصف داوطلب مذکور در نتیجهی نهایی رد میشود. موارد مشابه این مورد در آن سال و سالهای بعد بوده که ذکر آنها بدون اطّلاعات و مستندات دقیق جایز نیست. واقعیّت آن است جایی که مصاحبه بعنوان یک عامل مطرح میشود -این مصاحبه بجای آنکه یکجا و کلاًّ در یک مکان، تحت نظارت سازمان سنجش صورت گیرد، هر دانشگاهی بصورت خاص آن را برگزار میکند- بیم آن میرود که جا برای نفوذ عوامل غیرعلمی باز شود. در حالیکه اگر این کار کلاًّ توسّط ماشین علامتخوان صورت گیرد این ماشین نه عطوفت و مهربانی میشناسد و نه به کسی ظلمی روا میدارد و همچنین سلیقهای عمل نمیکند.
نتیجهگیری و پیشنهادات:
در کل، هر آنچه که از مشاهدات و مطالعاتِ ساختاری، در این خصوص حاصل میشود این است که گزینهای بهتر و کمنقصتر از کنکورِ سراسری برای گزینش افراد و داوطلبان ورود به دانشگاهها وجود ندارد. و از معدود فرآیندهایی است که بر مبنای شایستهسالاری انجام میگیرد.
لذا انتظار میرود به کسانی که در این ماراتنِ بزرگ، بهترین رتبهها را می آورند، به مانند یک ورزشکار مدالآور ارج نهاده شود. در واقع تنها تفاوتی که تکرقمیهای کنکور با یک ورزشکار مدال آور دارند در این است که قهرمان ورزشی عمدتاً در پایان کارش به مدال میرسد و یا حدّاکثر یکی دو بار دیگر تکرار میشود و ثمره و میوهی او دیگر به پایان میرسد و نقشی در توسعه و پیشرفت مملکت ندارد. حال آنکه یک قهرمان کنکور تازه دوران طلاییش آغاز میشود، او با کسب یک رتبهی تک رقمی تازه نخبه بودنش اثبات گردیده است و میتوان او را به عنوان بزرگترین سرمایهی انسانی که در رشد و توسعهی کشور نقش اساسی خواهد داشت، بکار گرفت. بنابراین به مسئولین محترم پیشنهاد میشود که نخبگان کنکوری را بیشتر ارج نهند و آنها را دلگرم کنند و امکانات شایسته و بایسته را برای آنها فراهم کنند تا بدینوسیله در مسیر رشد و توسعه و خدمت به کشور هدایت داده شوند و اینگونه از خروج این سرمایههای عظیم از کشور ممانعت به عمل آید.
امّا در فرایند برگزاری این مارتن علمی آسیبها و معایبی نیز وجود دارد که اگر رفع شوند میتوانند به سلامت و صلابت بهتر این فرایند منجر شوند. این آسیبها ذاتی کنکور نیستند بلکه عمدتاً به خاطر ضعف در ساختار امنیّتی و قانونی برگزارکنندهی کنکور به وجود میآیند. از جملهی آنها رواج تقلّب بخصوص در حوضهها و شهرستانهای کوچک است که متأسّفانه بسیار زشت و ننگین مینماید. به خاطر آنکه کراهت این کار بیشتر نمایان شود باید بدانیم این تقلّب با تقلّبِ کلاسی متفاوت است. چرا که در آنجا همه میتوانند نمرهی قبولی بگیرند در حالیکه در کنکور همه نمیتوانند قبول شوند و برای هر رشته و هر دانشگاهی الزاماً به تعداد معدودی دانشجو نیاز است. در نتیجه کسی که با تقلّب وارد رشتهای و یا دانشگاهی میشود در واقع بازدارندهی فرد دیگری میشود که با شایستگی رتبهی ورود را بدست آورده در حالیکه از ورود باز میماند. در اینجا لازم است از سیستم نظارتی و نظام برگزارکنندهی کنکور تقاضا شود با این پدیده مقابله نماید. و به نمایندگان محترم مجلس پیشنهاد میگردد که در این خصوص قانون وضع کنند و با قوّهی مجریّه برای پیگیری بیشتر هماهنگی لازم را به عمل آورند باشد که این رویداد علمی بتواند در راستای توسعهی کشور سودمند واقع گردد.
نظرات
امینی
02 اردیبهشت 1394 - 02:22سلام و تشکر اقای بهرامی در جای خود جالب بود و داغ و خاطره کنکور را تازه کرد.